جدول جو
جدول جو

معنی بل بکشیین - جستجوی لغت در جدول جو

بل بکشیین
با سرعت غذا را بلعیدن، غذا خوردن با تعجیل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بر زمین کشیدن اجسام و یا اشیا
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن، بالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آه سرد کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برداشتن مقداری از چیزی، دلخور بودن، به طرف خود کشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
لیسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را روی زمین کشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی که هنگام گلودرد ادا شود
فرهنگ گویش مازندرانی
رشد بی رویه ی ساقه های سبزیجات
فرهنگ گویش مازندرانی
تیز کردن کارد و دیگر ادوات، تابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به ثمر رسیدن، متر کردن، جلوگیری از ارتکاب عمل خلاف
فرهنگ گویش مازندرانی
به کار گرفتن بی قاعده ی افراد یا وسایل، کار کشیدن بیش از
فرهنگ گویش مازندرانی
روان شدن، جاری بودن، به حرکت درآمدن حشرات و خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن و پراکنده کردن بار به هنگام حمل در اثر بی احتیاطی
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد زدن جیغ کشیدن، زوزه ی گرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع علاقه کردن، امید بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم کشیدن، پخت کامل پلو
فرهنگ گویش مازندرانی
رضایت نداشتن، مایل نبودن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیرون آوردن چیزی از جایی
فرهنگ گویش مازندرانی
دست کشیدن از کاری، مالیدن، ماساژ دادن، نوازش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرناس کشیدن در خواب، خرخر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انکار کردن، منکر شدن به صورت تعمدی، جر و بحث کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بانگ زدن، فریاد کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دراز کشیدن، تیغ کشیدن روی پوست بدن جهت حجامت یا هر قصد دیگر.، رشد کردن، رشد گیاهانی که بوته ی رونده دارند
فرهنگ گویش مازندرانی
جلو کشیدن، کسی را جهت پرسش درباره ی موضوعی خاص نزد خود فرا
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع ارتباط کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حمام کردن، کنایه از عسل کردن، آب کشیدن پارچه و پوشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
علامت گذاری کردن از طریق کنده کاری بر چوب یا تنی، جریان.، عمل مجامعت توام با عنف، خشک کردن پوست تازه ی گوسفند از طریق
فرهنگ گویش مازندرانی